یه بغل حرف

گارسیا مارکز

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۵۳ ب.ظ

 

i have learned that

everybody wants to live

at the top of the mountain

forgetting that is how

we climb is all the matters


گابریل گارسیا مارکز درگذشت

یه کتاب چند سال پیش خوندم نمیدونم اسمش چی بود 

ولی فکر میکنم نویسنده ش مارکز بود 

بهرحال من همیشه از این کتاب بعنوان یکی از اثار مارکز یاد کردم حالا درست یا نادرست

کتاب در مورد یه پادشاه بود که اکسیر حیات رو میخوره 

و عمر جاویدان پیدا میکنه .همه چی اولش خیلی خوب بود تو جنگها شکست نمیخورد و جراحاتش خیلی زود

خوب میشد .

اما کم کم مشکلات خودشونو رو نشون دادن 

بمرور زمان کشورش رو از دست داد خیلیها مردن اما اون زنده موند

بعد همسر و فرزندانش کم کم پیر شدن و مردن اوما اون باز هم زنده بود

چند صد سال بعد دوباره ازدواج کرد ولی اونا هم پیر شدن و مردن

دیگه خسته شده بود از اینکه دل ببنده به کسی و شاهد مریضی و مرگش باشه

یا بچه ای داشته باشه و اونا رو از دست بده 

حتی دوستانی که بهشون وابسته بشه ولی بعد از مدتی ترکش کنن

آخرش قهرمان داستان تبدیل به آدم تنها و آواره شده بود


اون موقع که این کتاب رو خوندم شاید 16-17 سال بیشتر نداشتم

ولی دو چیز رو ازش یاد گرفتم

ممکنه بعضی ارزوها خوب مطلق بنظر برسن ولی وقی بهشون میرسی میبینی اونا هم مشکلات خودشون رو دارن

دیگه اینکه مرگ یه نعمته اگر به وقتش اتفاق بیفته


روحش شاد


  • مژگان ...

نظرات  (۱)

منم خیلی از شنیدن خبر مرگش ناراحت شدم روحش شاد . یه چی مژگان من کتاب صد سال تنهاییش رو خوندم ولی خیلی قره قاطی وچرت بود حالا نمی دونم خیلی ازش سانسور شده بود یا مشکل از من بود یا نوشته ی مارکز!!!!!!!!
پاسخ:
جدی؟من هنوز نخوندمش .به ترجمه خیلی بستگی داره و البته سانسور نداشته باشه 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">