ماهی مون دیروز مرد
بدون اینکه لذت شنا رو توی یه جای بزرگ تجربه کنه
دچار عذاب وجدان شدم .خیلی ظرفش کوچیک بود
امروز رفته بودم بازارچه ی نزدیک خونه توی حوض وسطش چند تا ماهی قرمز بودن
با خودم گفتم کاش اورده بودمش اینجا
یه وقتایی که خیلی بیکارم میرم تو این سایتای فال انلاین
خودم اعتقاد ندارم ولی بامزه ست گاهی یه چیزا به ادم میگه که ذوق میکنی
بقول این بفرمایید شامی ها برا فان خوبه
حالا راست هم نباشه حس امیدواری رو تو ادم بیشتر میکنه
یه دوستی هس چند وقتیه ازش بیخبرم
نیت کردم برم بهش یه سر بزنم حالشو بپرسم جوابش اومد
اون مث یه بشکه ای که تهش سوراخه هر چی بهش محبت کنی مثل اینه که تو اون بشکه اب بریزی
از اون موقع همش یادم میاد به تشبیه بشکه خندم میگیره. خیلی بامزه ست
"بشکه " :))))))
اونم یه بشکه ی زپرتی:))))))
کاش ادرس اینجا رو داشت بهش میگفتم چطوری بشکه؟ :)))))
اول اردیبهشت سالروز هجرتش
روزی خوام آمد ، و پیامی خوام آورد
در رگ ها ، نور خواهم ریخت
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پُرِ خواب!
سیب آوردم،
سیب سرخ خورشید
خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را، گوشواره ای دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ!
دوره گردی خواهم شد، کوچه ها را خواهم گشت
جار خواهم زد: آی شبنم، شبنم، شبنم
رهگذاری خواهد گفت: راستی را، شب تاریکی است،
کهکشانی خواهم دادش
روی پل دخترکی بی پاست ، دب آکبر را بر گردن او خواهم آویخت
هر چه دشنام ، از لب ها خواهم بر چید
هر چه دیوار ، از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت: کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید
دل ها را با عشق
سایه ها را با آب
شاخه ها را با باد
و بهم خواهم پیوست،
خواب کودک را با زمزمه ى زنجره ها
بادبادک ها، به هوا خواهم برد
گلدان ها، آب خواهم داد
خواهم آمد، پیش اسبان، گاوان،
علف سبز نوازش خواهم ریخت
مادیانی تشنه ، سطل شبنم را خواهم آورد
خر فرتوتی در راه، من مگس هایش را خواهم زد
خواهم آمد سر هر دیواری ، میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای، شعری خواهم خواند
هر کلاغی را، کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک!
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت